گاهی وقتها با خودت تصمیم میگیری خوب شوی
بخاطر امام زمانت خوب شوی و می شوی
آنقدر خوبی تو را احاطه میکند که یادت میرود شاید شیطان از پشت یکی از همین خوبی ها برایت کمین گرفته و آنوقت است که فاجعه به بار می آید
آنوقت است که در لباس خوبی به دام می افتی و حالا مگر می شود خلاصی پیدا کنی!
جالب اینجاست بخودت میگویی نمیشود ....نمیشود خوبیها اینجور باشند ...نمیشود راه درست اینطور باشد ....ولی می روی...
ادامه میدهی هرچند با شک اما میروی تااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میرسی به آخر خط...
آخر خط کجاست؟
آنجا که یکدفعه شک تو به یقین تبدیل میشود ...
به اینکه ای دل غافل عجیب گول خوردم ...
نگاهی به شیطان میکنی ...به همان شیطان خوب...!
نگاهت میکند و با خونسردی میگوید : قابل ترحمی...
کمرت میشکند...
خم میشوی و به زمین میخوری
میمانی با اینهمه مراقبتهای بیهوده
میمانی با زجه و گریه های متعددی که بی فایده اند...
باید دوباره از ابتدا شروع کنی
انسانیتت را باید از قعر چاهی که فرو رفته خارج کنی و بعد دوباره از نو سر بگیری این مسیر را
این مسیر طولانی را.....
حال این روزهای ما....